فجر خونبار

ساخت وبلاگ

فجر خونبار

مجید رستنده

زمان از حركت ايستاد و بهتي عميق همۀ كائنات را فراگرفت! چه شده است؟ آيا باوركردني است كه اين رفتار ناجوانمردانه اتّفاق افتاده باشد؟ آيا مي‌توان ادّعاي عدالت و حقّانيّت داشت و با مظهر روشن حق و عدالت دشمني ورزيد؟ آيا باور كنيم كه شريف‌ترين و برترين انسان آماج حملۀ شقي‌ترين فرد قرار گرفته است؟ آيا باور كنيم كه كودكان يتيم و بي‌سرپرست و نيازمندان و پناه‌جويان بار ديگر حامي و سرپرست خود را از دست داده‌اند؟

اینک غربت علي به كمال رسيد. او كه در عصر خويش غريب و تنها بود و اذهان و افكار ظرفيت درك و فهم او را نداشتند در ميان انبوه «اشباه الرجال و لا الرجال[1]» غريبانه زيست و غريبانه به شهادت رسيد و همۀ تاريخ و بشريّت راستين را در ماتم غربت خويش عزادار كرد. اينك ماييم و غم غربت او، ماييم و غم هجرت او.

اي علي!

تو در عصر خويش غريب بودي و در ديگر قرون هم غربت بسيار كشيده‌اي! امّا اینک كه آن قامت راست و استوارت در بستر آرميده است، معاويه‌ها را خوشحال مي‌كند؛ چرا كه عدالت را مضروب و در بستر مي‌بينند.

اي علي!

تو انساني بي‌نظير و «حقيقتي بر گونۀ اساطير» هستی و همواره دشمنان از سايه‌ات در هراس‌اند.

امروز همه انسان‌هاي حقيقت‌خواه و نيازمندان و دردمندان، غم فراق سنگين‌ تو را بر دوش خویش حمل مي‌كنند و هنوز هم در تحيّري دردناك به سر مي‌برند.

شگفتا از وجود با عظمت تو!

تو کیستی؟

اي علي!

زماني تو در نبردهاي هولناك بدر و احد و خيبر و ... با خشم مقدّست دشمنان را از پاي در مي‌آوردي و با دستان پرتوان و خيبرگشايت همۀ دشمنان را در هم مي‌كوبيدي و مأيوس مي‌كردي و بر اثر پایمردی و رشادت بی‌مانندت در دفاع از دین خدا و رسول خدا k، ندايی ملكوتي بر آسمان هستي طنين­انداز مي‌شد:

لافَتي اِلاّ عَلي لاسَيفَ اِلاّ ذوالفِقار

زماني هم با همان دستان نيرومند، سبدهاي پر از مهر و عطوفت را به خانۀ يتيمان و كودكان بي‌سرپرست و بيوه‌زنان و درماندگان مدينه مي‌بردي و دست نوازش بر سر همه نيازمندان مي‌كشيدي.

ها عليٌ بشرٌ كيف بشر!؟

ای امام پرهیزگاران!

چه زیبا در خطبه‌ای غرّا، با نشاط از «شهادت خویش و وصال به معبود و محبوب خود»، سخن گفته‌ای و از این که پیامبر عظیم‌الشأن k مژدۀ خوش شهادت را به تو داده است، غرق در شادی و سرور شده و خدا را سپاس گفته‌ای:

لمّا انزل اللهُ سبحانه قولَهُ: «الم اَحَسِبَ النّاسُ اَن یُترَکوا اَن یَقولوا آمنّا و هم لایُفتَنونَ[2]» عَلِمتُ اَنَّ الفتنۀَ لاتَنزِلُ بِنا و رسولُ اللهِ صلَّی اللهُ علیه و آله بَینَ اَظهُرِنا. فقلتُ: یا رسولَ اللهِ ما هذه الفتنۀُ الّتی اَخبَرَکَ اللهُ تعالی بها؟ فقال: «یا علیُّ اِنَّ امّتی سَیُفتَنونَ مِن بعدی.» فقلتُ: یا رسولَ اللهِ: اَوَلَیسَ قَد قلتَ لی یومَ اُحُدٍ حیثُ استُشهِدَ مَن استُشهِدَ مِن المسلمینَ و حیزَت عَنّی الشّهادۀُ فَشَقَّ ذالک عَلَیَّ فقلتَ لی: «اَبشِر فَاِنَّ الشَّهادۀَ مِن وَرائِکَ» فقالَ لی: «اِنَّ ذالک لَکَذالکَ فَکیفَ صبرُکَ اِذاً؟» فقلتُ: یا رسولَ اللهِ لیسَ هذا مِن مَواطِنِ الصّبرِ ولکن مِن مواطِنِ البُشری و الشُّکرِ ...: چون خدا این آیت را فرستاد: «الم، آیا مردم پندارند که واگذاشته شوند همین که گویند ایمان آوردیم، در حالی که آزمایش نشدهاند». دانستم تا رسول خدا k در میان ماست، فتنه نتواند برخاست. پرسیدم: ای رسول خدا! این فتنه­ای که خدا تو را از آن خبر داده چیست؟ فرمود: «ای علی! امّت من پس از من به زودی دچار فتنه گردند.» گفتم: ای رسول خدا! روز احد که از مسلمانان گروهی به شهادت رسید و شهادت نصیب من نگردید، بر من دشوار نمود، گفتی: ای علی! مژده باد تو را که شهادت به دنبالت خواهد بود. گفت: «سخن بدین منوال است، شکیبایی تو آن هنگام بر چه حال است؟» گفتم: ای رسول خدا! نه جای شکیبایی کردن است که جای مژده شنیدن و شکر گزاردن است ... [3].

ای بزرگ مرد هستی!

امروز همه در فراق دردناك تو زانوي غم به بغل گرفته‌اند و عاشقانه مي‌گريند. حتّي چاه‌هاي مدينه نيز در غم هجران تو مي‌سوزند. آن‌ها مي‌سوزند چرا كه ديگر اشك مطهّر تو نيست تا سيرابشان كند.

علي ‌عزيز!

تو در آن لحظات واپسين زندگي كه طعم شيرين وصال را بيش از هر زمان ديگر احساس مي‌كردي، چه چيزهايي در آيينۀ چشمان خويش ديدي كه فرصت بازگو كردن آن را براي ما نداشتي؟ ما همچنان در انتظار شنيدن كلام نغز تو از اين بزم وصال هستيم.

چشيدن طعم لذيذ وصل هميشه و در همه حال بسيار عزيز و گرانمانه است؛ اگر اين توفيق در شب‌هاي باشکوه قدر و همراه با فيض شهادت در محراب عبادت باشد، اصلاً قابل توصيف نيست.

اي علي بزرگ!

تو به پاس همه خوبي‌هايت در شب قدر مجوّز حضور در بارگاه ملكوتي حق را دريافت كردي و به ميهماني خاص خدا رفتي:

آری در شب باشکوه قدر بر قلّۀ بلند رستگاری ـ که چشم انتظار پروازت بود ـ عروج کردی و از صمیم قلب با بیانی روشن و عمیق، گل باطراوت فُزتُ وَ رَبِّ الکعبه[4]را در بوستان تاریخ نشاندی:

تو رفتی و ما برای همیشه در فراقت سیاه‌پوش شدیم؛ امّا ای امام بزرگ و مظلوم! تو همیشه و در همه حال در قلب ما منزل داری و مهر دل­انگیز تو با جان و روح ما آمیخته است.

ای روشنای همیشۀ تاریخ!

تو صبح تابناک حیات هستی که هرگز غروب نداری در ساحت مقدّست راه ندارد:

یَهرَمُ الدَّهرُ وَ هُوَ كَالصُّبحِ باقٍ                  كُلَّ يَومٍ يَأتي بِفَجرٍ جَديد

در آغاز گام نهادن به دنیای دیگر هم، همه تو را دیدار می‌کنند؛ چه خودت فرموده‌ای:

مَن اَحَبَّنی وَجَدَنی عِندَ مَماتِهِ بِحَیثُ یُحِبُّ وَ مَن اَبغَضَنی وَجَدَنی عِندَ مَماتِهِ بِحَیثُ یکرَهُ: هر که مرا دوست داشته باشد، هنگام مرگش مرا همان گونه ـ که دوست دارد ـ میبیند و هر که با من دشمنی کند ـ هنگام مرگش مرا همان طور ـ که دشمن دارد ـ میبیند.[5]،[6]

محمّد بن عبدالکریم بن احمد شهرستانی نقل گرده است:

«گوینده‌ای «لا اله الاّ الله» را گوید[7]: تنها آمدهای، بازگرد و یار خویش را بیاور تا اجابت یابی.

ای کلید گشایش! کلید بند با خود دار که گوینده رهایش یابد که کلید گشایش درِ بهشت «لا اله الاّ الله» است و کلید بندِ درِ دوزخ «محمّد رسول الله».

تا در دوزخ بر خود نبندی، در بهشت گشاده نگردد. مردم به «محمّد رسول الله» از دوزخ برهد و به «لا اله الاّ الله» به بهشت برسد. دیگر این «لا اله الاّ الله»، «محمّد رسول الله» گفتن به قول امروزت گشایش و رهایش دهد؛ خون و مال در عصمت آرد، امّا فردات رستگاری آن گه دهد که به اخلاص دل گفته باشی؛ پس قائمی بباید تا مؤمن مخلص از منافق مرائی جدا بازکند و بهشتی از دوزخی جدا کند.

امروز «ما کنّا نعرف المؤمنین من المنافقین الاّ بحبّ علی و بغضه».

«سعید مسیّب میگوید: ما مؤمن از منافق به دوستی علی و دشمنی او شناختیمی؛ و فردا «انت یا علی قسیم الجنّۀ و النّار» پس بر سر دو راهی بنشینی تا میگویی: «هذا لی» ـ این مراست، ملک رحمت او را به بهشت میبرد و آن را که میگویی مرا نیست، ملک عذاب به دوزخ میاندازد.

موحّد از مشرک به «لا اله الاّ الله» بادیدار آمد؛ مسلمان از کافر به «محمّد رسول الله» ظاهر گشته، مؤمن از منافق «بحبّ علی و بغضه» به بهشت و دوزخ رسیده[8]».

 

منابع:

القرآن الکریم. (1388). ترجمۀ محمّدمهدی فولادوند. چاپ اوّل. تهران. شرکت تعاونی کارآفرینان فرهنگ و هنر.

امام علی بن ابی‌طلب j. (1372). نهج‌البلاغه. به اهتمام سیّد رضی. ترجمة سيّد جعفر شهيدي. چاپ چهارم. تهران. انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي.

امام علی بن موسی الرّضاg. (1408 ق/ 1366 ش.). صحيفة الامام الرّضا عليه‌السّلام. بدون نوبت چاپ. قم. مؤسّسة الامام المهدي «عج».

شهرستانی، محمّد بن عبدالکریم. (1373). توضیح‌الملل (ترجمۀ الملل و النّحل). ترجمۀ مصطفی بن خالقداد هاشمی. به تصحیح سیّد محمّدرضا جلالی نائینی. چاپ چهارم. تهران. اقبال.

مجلسی، محمّدباقر. (بیتا). بحارالانوار. بدون نوبت چاپ. تهران. دارالکتب الاسلامیّۀ.


[1] . نهج­ البلاغه، خطبة 27، ص 28

[2]. عنکبوت: 2

[3]. نهج ­البلاغه، خطبة 156، ص 156

[4]. به پروردگار کعبه سوگند که رستگار شدم.

[5]. امام علی j حارث هَمْدان را ـ که در حال بیماری و در آستانۀ مرگ بود ـ دیدار می‌کند و از حال وی می‌پرسد. آن گاه دربارۀ جهان پس از مرگ خبرهایی به حارث می‌دهد. ابوهاشم السیّد الحمیری ماجرای این دیدار را به نظم عربی آورده است که بیت دوم آن چنین است:

یا حارث هَمْدان مَن یَمُت یَرَنی                        مِن مؤمِنٍ اَو مُنافِقٍ قبلاً

(بحارالانوار، ج 6، ص 179 و 180)

[6]. صحيفۀ الامام الرّضا عليه السّلام، ص 262

[7]. متن: گویندۀ «لا اله الاّ الله» را گویند، تصحیح قیاسی و بر پایۀ یکی از نظرهای مصحّح است.

[8]. توضیح‌الملل، ج 2، مجلس مکتوب شهرستانی در خوارزم، صص 19 و 20

پردیس فرهنگ و ادب...
ما را در سایت پردیس فرهنگ و ادب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : majidrastandeho بازدید : 122 تاريخ : يکشنبه 8 خرداد 1401 ساعت: 5:22